غروب

 

 

 

Get $50 for dinner 

 

 

پرستو می رود آرام با ناز

پرستو در غروب پرواز کرد باز

غروب است و پرستو رفت اما

غروب است و پرستو است تنها

غروب است و شقایق های بی خواب

غروب است و دل عاشق بی تاب

غروب است و کنار ساحل آنها

غروب است و سکوت است باز آنجا

غروب است و نوای ناله­ی نی

غروب است و سواحل می شود طی

غروب است و چوپان ناله دارد

غروب است و نی اش دنباله دارد

غروب است و غم اینجا لانه کرده

غروب است و باد، گیسو شانه کرده

غروب است و بدون وقفه باران

غروب است و گروه جمع یاران

غروب است و هوا تاریک و تار است

غروب است و دل عاشق فگار است

غروب است و پرستو فکر بازگشت

غروب است و پرستو آمد از دشت

غروب است و سوار قایقی شد

برای ورود، فرد لایقی شد

 

                              ۱۳۸۵/۶/۱۲

 

 

 

 

 

 

شمارش معکوس

 

 

 

 

 

 

یک شهر در میان کوه

و در هیاهو

پنهان کرده است

قامت اش را

تا دستی از آن سوی کوه

بر شانه های شهر

به دیوار خانه های کاهگلی

در ظلمتی شبی که رسیده از راه

تا همزمان آن اهریمن سیاه

آشفته نسازد رؤیاهایش را.

کوه ها، مهربانانه به دور شهر

از شمال به جنوب

و از شرق تا به غرب

دیوار کشیده اند.

اما زمانی شمارش معکوس یک فاجعه

آغاز می شود.

کوهها، مبهوت و ناتوان شاهد اتفاق یک فاجعه اند

و نظاره گراند در این میان.

صبرا و شتیلا

شبیه سازی می شود

در شهری که صورت دیگری سارایووست

و کوزوو، ذوب می شود

در آتش سوزیی کابل

و بابل

تا تداعی گر برگشت تاریخ

در ذهنها باشد.

 

                              حمل ۱۳۸۲