۱

می شوم تحقیر

جرم من انسان امروزی ست

کارت من آبی ست

گفته بودم می روم انسان می مانم

مدرکی دادند برایم

انسانی نیست!

باورم بود آشنایم

جایم اما در حوالی دفتر اتباع بیگانه

اردوگاه

زندان

جریمه.

 

۲

و آنجا زادگاه من

خسته از باروت و دود

تانکها

لاله هایش را کرده پامال

می وزد باد بوی باروت

سرخ سرخ است آب رود

در درخت اش لانه کرده زاغ

کودکی سرگرم بازی می خورد تیر

مادرش را می کند داغ

کرکسی لحظه شماری می کند در باغ

وشغالی می درد گاو

باغ جای امنی نیست برای بچه گاو.

 

۳

می روم در سرزمینی دیگری

یک جای دور

فارغ از های و هیاهو

فارغ از قال

سرزمینی فارغ از رنگ

سرزمین حال.

 

                      

 

 

 

 

 

                                             ۱۰/۶/۱۳۸۵