Persianv.com At site

 

 

 

شب از دوازده گذشته

بچه ها خواب اند

و زنم

نمی خواهم بیدار شوند

اما برق باتری کسی را اذیت نمی کند

شهر، تاریک است

و اینجا از همه جا بیشر

یگانه اتاق ما پنجره ی به حویلی دارد

و پنجره ی به کوچه

پنجره ها به رسم تابستان باز است

کوچه سیاه است

سگها بیدار

شعری را که سروده ام بازنویسی می کنم

و آهسته آهسته زمزمه

تا مبدا بچه ها بیدار شوند

و زنم

سگها در زیر پنجره هف هف می کنند

شب ها بیدارند

و آدمها خواب

ترسیده ام

پنجره ی ما زیاد بلند نیست

و سگها گرسنه اند

پنجره ی رو به کوچه را می بندم

بر ق باتری تمام شده

شعرم ناتمام مانده.

 

 

  

                                               کابل، 13/7/1385