نوروز
نوروز (1)
زایش یک فصل نو
شده است سبز
ارغوانی
دشت شالی
زایش یک فصل نو، ارمغانی
روز نوروز
انتظار یک چنین روز
همه ی سال
می توان بود به اندیشه، سرحال
سبدی بافته شده از فصل بهار
این همه نقش و نگار
دشت ها رنگ شده، شاداب
و یخ ها شده آب
اتفاق سبز روییده
باد، باران، حال شوریده
زندگی با رنگ سرخ و سوسنی
صد شقایق
صد گل یاس
می وزد اینجا سراسر
عطر گلها
عطر احساس.
نوروز (2)
تا ابد در رویا
شاخه ها پر بار گشته
دو پرستو روی شاخه
دو پرستو عاشقانه
کشتمندی زیر آن سایه درخت
سر یک سفره ی ساده
با زنی جوان و زیبا
با زنی شبیه رویا
بسته اند پیمانی
تا ابد در رویا.
مانده ایم این من و تو
شده ایم سبز
برای همه ی فرداها.
نوروز (3)
باز است پنجره ها
جان گرفته اندکی بعد،
آفتاب
و تو در هاله ی ابهام
که چرا گنجشکها
صبح زود بعد طلوع
باغ را پر می کنند
با صدای جیک و جیک
با دو تا پری که دارند به منقار
گلها دسته شده
گلها بسته شده
تا شوند هدیه برای شهری از نامزدها
اگر افتاد گذر ات این طرفها
باز است پنجره ها
و درخت یادگاری
وسط باغچه ی حویلی
که گرفته باد آن را
شاخه هایش را به بازی
و هنوز من اینجا
و هنوز در رویا
با تو بودن را
با تو رفتن را
می کشم طرح این زندگی را
لب این این پنجره ی باز
رو به باران
رو به باغچه
عطر این پیاله ی قهوه
شده است سخت عجین
با بوی باران
همه چیز رنگ عوض کرده
و شب
بعد غروب
می رود رو به طلوع
و من
آخرین شعرم را
اولین روز بهار
می کنم هدیه به تو
و تو آهسته برایت
می کنی زمزمه آنرا.